حکومت نا متعارف اسلامی، وظایف عاجل ما!
کامران پايدار
شاید یکی از تلخ ترین دوره های زندگی بشر آزمودن آزموده ها باشد. تکرار دوباره شکستها و تجربه های تلخ و تلاش دوباره برای مکرر نمودن مکررها. و این تراژدی مضحکی است که متاسفانه در ادوار و مقاطع مختلف تاریخ شاهد آن بوده و شاید دوباره باید با رنج و دریغ شاهد برخی گرایشات انحرافی در جنبش کمونیستی کارگران باشیم. این پدیده جدیدی نیست! آنها که میکوشند اندیشه های پا خورده، بی رمق و رنگ و رو رفته راست غیر کارگری را در زرورق های خوش رنگ و لعاب بپیچند، در وصف در افزودهایشان به اندیشهای انقلابی و سازش ناپذیر و شفاف و انسانی منصور حکمت و مارکس مدیحه سرایی کنند٬ با کمال تاسف شاهدیم پایی بر زمین واقعی ندارند. اندیشه ها، گرایشات و استنتاجاتی که از واقعیتهای ملموس، بی رحم و سرسخت جامعه متاثر نباشند٬ اندیشه هایی خیال پردازانه و غیر واقعی اند و اگر بهتر گفته باشیم بی ربط به جامعه و زندگی انسان و چگونگی جهتگیری آن در آینده! این روزها در میان انواع قیل و قال گرایشات راست و سنتی کمونیسم کارگری زمزمه های کهنه اما جدیدی به گوش می آید. اذهان عده ای را هم به خود مشغول نموده!! جمهوری اسلامی شاید متعارف شود و لابد شاید به جهتی در جنایت و سرکوب و قتل و استثمار و وحشی گریهای همیشگیش کوتاه بیاید. و وقتى این خیال پردازیهای خام را مبنای اندیشه و حرکت خود قرار دهند، خیلی جالب است. گرایش دیگری که علیرغم همه سوسیالیسم سوسیالیسم گفتنش و قسم خوردنهایش٬ گرایشی که در اوهام هپروتی خود در فردای سرنگونی جمهوری اسلامی٬ بلا فاصله و فوری و بدون هیچ مانعی سوسیالیسمش را تمام و کمال بر پا و اجرا خواهد کرد٬ با شمشیر چوبین خود به جنگ اندیشه های راست و غیر کارگری می رود تا ثابت کند حکومت اسلامی نامتعارف است و سوسیالیسم گفتن های او برحق! و بی گمان نه با حلوا حلوا کردن و جوسازی دهان کسی شیرین می شود و نه با ژستهای متفکرانه و منطقی نگر! واقعیتهای زندگی کار خودشان را میکنند. زندگی راه خودش را خواهد رفت و می رود بی آنکه کمترین توجهی به اوهام و خیالپردازیهای ما داشته باشد. شاید اسلامی که تاکنون جمهوری اسلامی با خون و شمشیر به 70 میلیون انسان تحمیل کرده اسلام واقعی نبوده! واقعیت چیز دیگریست! در برابر حکومت قاتلی که بیش از صد هزار از انسانهای آزادیخواه و کمونیست را فوج فوج به جوخه های اعدام سپرده و یا در شکنجه گاه هایش سر به نیست کرده و هم اکنون مشغول به همین جنایت است، در برابر حکومت پلیدی که قریب 30 سال است با انواع فشار و سرکوب و تحقیر و حجاب و انواع قوانین و مزخرفات اسلامی بدترین شرایط غیر انسانی و وحشی گری را به زندگی زنان بعنوان نیمی از جامعه تحمیل کرده، در برابر حکومت دزد و جنایتکاری که بیکاری و محرومیت و یک زندگی پر از ابهام و تحقیر را به میلیونها جوان تحمیل کرده، در برابر حکومتی که برای دانشجویان اوین را به دانشگاه و دانشگاه را به اوین تبدیل کرده، در برابر این همه جهل و خرافات اسلامی، در برابر حکومتی که دستمزدهای ناچیز کارگران را بالا کشیده، با اخراجهای دسته جمعی دسته دسته کارگران و خانواده هایشان را از حق زندگی و زنده ماندن ساقط می کند، در برابر حکومتی که اعتراض کارگران را درهر گوشه و کنار از خاتون آباد تا چهار راه پارس خودرو تا همین چند روز پیش با باطوم و تفنگ و پلیس به خاک و خون کشیده و می کشد٬ در مقابل حکومتی که کارگران را به جرم برگزاری مراسم روز جهانی خودشان اول مه به زندان و شلاق بسته و می بندد، در برابر حکومتی که زندگی میلیونها نفر انسان کار کن و زحمتکش جامعه را به کام دریایی از فقر و ابهام فرو برده٬ در برابر حکومت ننگین و کثیف و غیر انسانی جمهوری اسلامی چه باید کرد؟ در برابر این ماشین جنگ و جهل و جناینت چه غولی خفته است؟ چگونه بیدار می شود و چگونه باید هدایتش کرد به کدام سو به کدام جهت؟ منصور حکمت با همان تیزبینی که صرفا خاص خودش است چندین سال پیش اعلام کرد این حکومت روی آخرین پله ایستاده. بزرگترین بحران جمهوری اسلامی بحران علاج ناپذیر اقتصادیش است. حکومت سرمایه داری جمهوری اسلامی از چرخه اقتصاد و گردش سرمایه جهانی بیرون است. مهجور و پرت شده است. یک سرمایه دلالی منزوی! حتی سرمایه داخلی هم هم چندان دل خوشی از این حکومت سرا پا تناقض و متحجر ندارد. در مقابل این حکومت سراپا متناقض و بحران زده که حتی دیگر کارگزاران مزدورش اعتماد چندانی به آینده اش ندارند و از هم اکنون ساکهایشان را برای فرار بسته اند٬ دریایی از خشم و تنفر انسانی نهفته است. دریایی از خشم و تنفر با پتانسیل بسیار قوی و نیرومند برای سرنگونی حکومتی که 30 سال زندگی و هستی 70 میلیون انسان را به نیستی و قهرا برده است. و این جنبش سرنگونی عظیمی است که در راه است. وجود دارد و واقعیست. در اولین فرصت این آتشفشان طغیان خواهد کرد و این حکومت را هم به کام خواهد کشید. جمهوری اسلامی سالهای سال است که با ماهیت ضد بشری، تناقضها و بحران علاج ناپذیر اقتصادیش دست و پنجه نرم می کند و بدون تعارف آنچه در این بین مشهود است٬ عدم تسلط و رهبری چپ و کمونیسم کارگری بر این جنبش عظیم سرنگونی در حد ایده ال است. عدم تشکل، سازماندهی و سازمانیابی جنبش کارگری و انقلابی و همزمان در میان لایه های مختلف جامعه است. کمونیسم کارگری چقدر آمادگی و چه میزان توان برای در دست گرفتن رهبری و هدایت این جنبش سرنگونی به سوسیالیسم دارد؟ نیروهای راست، سلطنت طلبها و پرو غرب ها، انواع گرایشات قومی و ناسیونالیستی ارتجاعی٬ در کجای این جنبش سرنگونی قرار گرفته اند؟ برنامه و ترفندشان چیست و کمونیسم کارگری بمثابه یک جریان رهبر و سازمانده چگونه باید به جنگ این واقعیتها برود؟ چه مقدراتی را بایستی در جهت کسب فدرت سیاسی در نظر بگیرد؟ نه با حلوا حلوا گفتن دهان شیرین می شود و نه با مرحله ای کردن امر انقلاب! واقعیت خیلی سر راست و عریان پیش روی ماست. جمهوری اسلامی مدتهاست بر پله آخر سرنگونی ایستاده و در برابرش یک جنبش عظیم سرنگونی با ترکیبی مختلف، با انواع گرایشات طبقاتی مختلف. سهم ما بعنوان کمونیست کارگری٬ بعنوان رهبر و سازمنده این جنبش چیست و این وظیفه بزرگ بدور از هر گونه لفاظی و خوشخیالی سیاسی چه وظایف و مقدراتی را پیشاروی ما کمونیست های کارگری برای کسب هژمونی و قدرت سیاسی بعنوان نیرویی مسئول نسبت به چگونگی آینده جامعه قرار می دهد.